دیگر نمی توانم بالهای پرنده ی دلم را بشکنم
تا مانع پروازش به سوی تو شوم .
دیگر نمی توانم غنچه ای را که با هزاران امید در باغ دلم روییده
زیر خاکستر نیمه افروخته ی جانم مدفون کنم .
دیگر نمیتوانم آرزوهایم را همراه با بادهای پاییزی به دست فراموشی بسپارم
:X:X:*:X:X
ابجی سلام/واییییییییییی شرمنده تو انقدر نوشتی و من نیومدم!!!!!!!!!!/خیلی بدم می دونم/ولی فکر کردم دیکه نمی نویسی/تو رو خدا منو ببخش گلم/وبت خیلی خیلــــــــــی قشنگ مهربونم/مطمئن باش از این به بعد پاتق همیشگی منه البته اگر تو اجازه بدی.../خیلی دوست دارم/امیدوارم همیشه شاد باشی نازنینم.
غزل جان سلام وبلاگ قشنگه اگر خواستی تبادل لینک کنیم به وبلاگ من سر بزن ونظر بده