رد پا ...

 

دعا 

شبی ، خواب دیدم

فقط من و خدا در ساحل با هم قدم می زدیم.
پرده هایی از زندگی ام در آسمان ظاهر شد .

با ظهور هر پرده رده پاهایی بر شنهای ساحل ایجاد می گشت .

گاهی دو و گاهی یک ردپا شکل می گرفت

من پریشان شدم

زیرا دیدم که در نشیب های زندگی ام

وقتی از خستگی و شکست و اندوه رنج می بردم فقط یک ردپا وجود داشت

از این رو
به خدا گفتم :خدایا تو به من قول دادی اگر تو را بخوانم

اگر تو را صدا بزنم ،

اگر تو را دنبال نمایم
تو همیشه با من خواهی بود وهمیشه با من راه خواهی رفت

ولی

در بدترین بحرانهای زندگی ام
فقط یک رد پا بر شن باقی مانده است .

چرا آنگاه که به شدت به تو نیاز داشتم تو آنجا با من نبودی ؟
خدا پاسخ داد :

آن زمان که تو فقط یک رد پا می دیدی ،

تمام مدت بر دست هایم و در آغوشم تو را
حمل می کردم.

 

نظرات 17 + ارسال نظر
حضرت عشق شنبه 10 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:30 ب.ظ http://anooshka.blogsky.com

سلام
افرین خوشم اومد
خوش به حالت
به منم سر بزنی خوشحال میشم
موفق باشی

مریم شنبه 10 دی‌ماه سال 1384 ساعت 02:05 ب.ظ http://bito-hargez.blogsky.com

و خدایی که در این نزدیکیست
لای این شب بو ها

مرتضی شنبه 10 دی‌ماه سال 1384 ساعت 04:05 ب.ظ http://crazypc.blogsky.com

سلام اینک مارم بذار تو وبلاگت به این اسم هر چی فکر کنی تو این وبلاگ هست قشنگ بود

با نمک یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:23 ق.ظ http://www.banamak.blogsky.com

سلام غزل خانوم
خسته نباشی
مطالبت خیلی قشنگه
همینطوری پیش بری فکر میکنم یکی از موفق ترین وبلاگ نویسان بشوی
برات دعا میکنم که همواره موفق باشی
پیش من هم بیا
ممنون
تا بعد....

نازیلا یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:43 ب.ظ http://nazila.parsiblog.com/

سلام
جالب بود
خسته نباشید

مرد پیر یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1384 ساعت 04:47 ب.ظ http://www.siamakold.blogfa.com

درود بر تو و سپاس از حضورت در وبلاگ مرد پیر
اورمزد نگهبانت باد
پاینده ایران

مرد پیر یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1384 ساعت 04:49 ب.ظ http://www.siamakold.blogfa.com

......« ای مزدا»......
...... « ازکردارهای کسی که در پی ازار جهانیان است؛ گزندی به من نخواهد رسید.».......
........«و ان کردارهای دشمنانه؛ به خود او باز خواهد گشت» ........
.......« واو را از زندگی نیک باز خواهد داشت ؛ وزندگی اش را به بدی خواهد کشانید«......
گزیده ای از گاتها

ققنوس یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:51 ب.ظ http://bluephonix.blogsky.com

خیلی زیبا بود. خیلی تحت تاثیر گرفتم...

امیر یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1384 ساعت 08:48 ب.ظ http://pws.blogsky.com

سلام.
چقدر زیبا به تصویر کشیدی. باورت میشه مو به تنم سیخ شد. منو یاد خواب خودم انداختی که ......
رنگ این دست نوشتت خیلی عجیبه. میدونی بدون اغراق بهت بگم با تمام وجودم لمسش کردم.نذر کردم که همیشه ..... ولی مدتی هست که اون نذر رو فراموش کردم !!!! (ای داد)
بعد از مدتها تکانم دادی.
و انا عبدک الضعیف.......
خوشحال میشم بیشتر با هم آشنا بشیم. راستی من شما رو لینک دادم...
اگه آپدیت کردی خبرم کن... خوشحال میشوم.
یا حق...
موفق و پایدار باشی .....
::..:: خیلی التماس دعا ::..::

آرش سه‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1384 ساعت 05:46 ب.ظ http://bb-del.mihanblog.com

سلام!
متن زیبایی نوشتی!
منو یاد آلبوم (برفهای نیویورک) از کریس دی برگ انداخت.
اگه نشنیدیش حتما پیداش کن ، گوش کن و سعی کن ترجمهء اونو بفهمی، آخه خیلی به متن تو نزدیکه، حتما لذت می بری.
در ضمن بلاگ قشنگ و دستنوشته های دوست داشتنی داری.
پایدار باشی.

[ بدون نام ] چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1384 ساعت 02:25 ب.ظ



توپولی چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1384 ساعت 03:18 ب.ظ http://topoli6612.blogsky.com

جاست این کیس یه نظر دیده میدم!!!!!!!!


خدا خیلی مهربون
این و خوب میدونم ولی نمی دونم چرا گاهی...
بگذریم
مهربونه!
همین

باران چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1384 ساعت 09:28 ب.ظ http://www.sookoote-baran.persianblog.com

سلامی گرم تو این هموای سرد به عزیزترین ابجی گلم/غزل جان هرچی بگم قشنگ بود به خدا کم/خیلی عالی بود ممنون/عزیز مهربون ممنون که بهم سر زدی و معذرت که دیر اومدم چندروزی نبودم/ولی امشب احتمالا اپ می کنم/خیلی عزیزی /دوست دارم /مراقب خودت باش/شاد و موفق باشی.

تینا جمعه 23 دی‌ماه سال 1384 ساعت 03:28 ق.ظ

تا چشم ها را بستم
آرزویم تو شدی
فکر رفتن کردم
سمت و سویم تو شدی
تا که لب وا کردم
گفتگویم تو شدی
در میان سکوت شبهایم
جستجویم تو شدی
زیر باران پر احساس خیال
شستشویم تو شدی
هرکجا بودم من
پیش رویم تو شدی...
نازنین در تمام قصه های من
هیچ کس جز تو نبود
همه اویم تو شدی

تینا جمعه 23 دی‌ماه سال 1384 ساعت 03:29 ق.ظ

سلام گلم عالی بود مثل همیشه

امین دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1384 ساعت 06:43 ب.ظ http://dovominmaktoob.persianblol.com

درود ، سپاس از اینکه به وبلاگ محقر من سر زدی ، متن زیبایی برام نوشته بودی ، اگه نوشته های قبلمم بخوانی میفهمی که من کیم....!؟ افرادی مثل من حالا حالاها باید تاوان خوب بودنشون و پس بدن....!؟ که این قصه تازه ای نیست آبجی ، فقط امیدوارم که کار امثال ما به جاهای باریک نکشه......!؟ بتونن با شرایط کار بیان ، متن زیبایی و انتخاب کردی ، ولی واسه من که تکراری بود و بسیار زیبا ،....!؟ خوشحال میشم ببینمت ، ب همین آیدی هستم ، خجسته و پیروز ؤ بدرود و در پناه عشــــــــــــــــــــــق

غریبه پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:25 ب.ظ http://raze-sokot.mihanblog.com/



کاش می شد



کاش می شد که زمانها به عقب برگردد

صبح امروز به تاریکی شب برگردد

کاش می شد که پرستو ز سفر برگردد

هدهد طَرْفِ صبا خنده به لب برگردد

کاش می شد که شقایق به چمن برگردد

غم و اندوه رود شور و طرب برگردد

کاش می شد که سحر شبنم تر برگردد

تن بی درد مرا شدت تب برگردد

کاش می شد که غم عشق من آخر گردد

چشم لیلی بر مجنون عرب برگردد

کاش می شد که نسیم از غم دل برگردد

سوی سر مستی میخانه ی رب برگردد

کاش می شد با پرستوها پرید

کاش می شد رفتن گل را ندید

کاش می شد از لب مزون ما

غنچه ای لبخند سوی دوست چید

کاش می شد از نگاه اشکبار

جاده ای شبنم به دریا ها کشید

کاش می شد با طلوع دو سلام

خنده ی دل را به گوش جان شنید

کاش می شد از پی این انتظار

همچو آهو سوی صحرا ها رسید

کاش می شد بر سر هر کوی و بر

از مغازه جعبه ای شادی خرید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد