-
پروردگار من ...
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1384 13:00
چنان دلکندم از این دنیا که شکلم شکل تنهایی ست... ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست ... !! مرا در اوج میخواهی تماشا کن تماشاگر دروغین بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن در این دنیا که حتی ابر نمیگرید به حال ما همه عکس من گریزانند تو هم بگذر از این تنها... فقط اسمی بجا مانده از انچه بودم وهستم دلم چون دفترم خالی قلم...
-
گاه آرزو می کنم ...
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1384 10:30
برای تو .... ... گاه آرزو می کنم زورقی باشم برای تو تا بدان جا برمت که می خواهی. زورقی توانا به تحمل باری که بر دوش داری، زورقی که هیچگاه واژگون نشود به هر اندازه که ناآرام باشی یا متلاطم باشد دریایی که در آن می رانی. از کتاب: همچون کوچه ای بی انتها مارگوت بیکل Margut Bickel ترجمه احمد شاملو
-
رد پا ...
شنبه 10 دیماه سال 1384 13:21
شبی ، خواب دیدم فقط من و خدا در ساحل با هم قدم می زدیم . پرده هایی از زندگی ام در آسمان ظاهر شد . با ظهور هر پرده رده پاهایی بر شنهای ساحل ایجاد می گشت . گاهی دو و گاهی یک ردپا شکل می گرفت من پریشان شدم زیرا دیدم که در نشیب های زندگی ام وقتی از خستگی و شکست و اندوه رنج می بردم فقط یک ردپا وجود داشت از این رو به خدا...
-
نامه ای به خدا ...
سهشنبه 6 دیماه سال 1384 02:33
خدا جونم سلام . دوباره منم ، همون بنده ی ناسپاس همیشگی . حالمو که خودت از خودمم بهتر میدونی . مثل همیشه ، امشبم اومدم سراغت . دوباره شکایت دارم . از روزگار ، از زندگی ، از نامردی بنده هات ، از بزرگترایی که فکر میکنن هنوز بچه ایم . از خودتم که طبق معمول شاکیم . میبینی چه بنده ی بدی داری . میبینی چقدر ناشکره . خدا بازم...
-
شب یلدا ...
پنجشنبه 1 دیماه سال 1384 11:16
« شب یلدای همه مبارک » شب هجرانت ای دلبر ُ شب یلداست پنداری رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست شب فراق تو هر شب که هست یلدائیست شب فراق تو هر شب که هست یلدائیست شب یلدای هجران آفریدند ..... شب یلدا ، شب تولد مهر است ... ایرانیان قدیم شادی و نشاط را از موهبت های خدایی و غم و اندوه و...
-
دلم گرفته ... !
سهشنبه 29 آذرماه سال 1384 13:42
دوباره سلام .... بازم باید معذرت خواهی کنم . نمیدونم چی شده که همه چی به هم ریخته . بی خیال متنای قبلی . .... از دوستای گلم که به فکر منن ممنونم . خیلی ممنون که به من سر میزنین . بازم معذرت .. خدا کنه دیگه اتفاقی نیفته ... برام دعا کنین ... شاد و موفق باشین . گاهی که دلم به اندازهء تمام غروبها می گیرد چشمهایم را...
-
دیگر نمی توانم ....
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1384 01:48
دیگر نمی توانم بالهای پرنده ی دلم را بشکنم تا مانع پروازش به سوی تو شوم . دیگر نمی توانم غنچه ای را که با هزاران امید در باغ دلم روییده زیر خاکستر نیمه افروخته ی جانم مدفون کنم . دیگر نمیتوانم آرزوهایم را همراه با بادهای پاییزی به دست فراموشی بسپارم دیگر نمی توانم ......
-
بازگشت !!!!!
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1384 02:03
دیرگاهیست نامت را ستاره باران نکرده ام ، مهربان خدای من خالی از حس توام ، مرا چه شده ؟! ... زنگارهای دنیا کنار بروید ! بگذارید لحظه ای « الهی العفو » م رنگ خلوص بگیرد . خدایا ، مرا با خویش تنها مگذار ...
-
نیاز ۰۰۰
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1384 21:51
هنگامی که شب با لالایی جیرجیرکها چشمان سیاهش را بر هم می گذارد و مهتاب هاله های نقره ایش را بر یاسها و شب بوها می پاشد ، سجاده ی سبز نیاز را میگشایم و شرمنده از بخشش و کرامتت ، پیشانی بر خاک مقدست میگذارم . پیچکهای سبز امیدبر جسم و روحم می پیچد و گلهای سپید دعا می شکفند . خداوندا ! یاد تو بهاریست جاویدان و من همچون...
-
تنهایی ...
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1384 22:44
تنهایی ، بگو چگونه اسمت را بنویسم وقتی اشک نمی گذارد ؟! اسمت را به همراه ستاره می نویسم چون مرا به یاد شبهای تار عشق می اندازد . بگو چگونه درک کنم لحظات عاشقی را ؟! بگو بعد از این چگونه تحمل کنم لحظات تنهایی را ؟! با نوشتن تنهایی ام ، گریه ام می گیرد با سکوت و تنهایی خسته میشوم احساس را چگونه بنویسم که دیگر دل خسته...
-
هنگام، .... هنگامۀ آغاز است ....
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 03:18
آغاز یعنی شروع دوباره و شروع یعنی دل سپردن به کاری که می خواهی انجام دهی. آغاز به دل است. یعنی تو دلت می خواهد که شروع کنی. دیگران هر چه بگویند مهم نیست ... ادامه یعنی پایبندی و پایبندی یعنی تو به دلت اطمینان داری. عقل الهه منطق است و دل الهه احساس، همیشه منطق برتر از احساس نیست. گاهی وقتها لازم می شود که چشم عقلت را...
-
ای پدر ...
شنبه 29 مردادماه سال 1384 01:13
آسمان ، پر ستاره ، ای پدر ، ماه شب من ای که ذره ذره ی عشقت ، همدم تنهایی من در میان دست گرمت ، یک بغل عشق و صداقت رنگ چشمان قشنگت ، رنگ دریای حقیقت آب دادی ، تا برویم ، خار گشتی ، تا ببالم خود فدا گشتی همیشه تا نبینم من ضلالت مثل تو شیدا ندیدم ، ای ستاره ی امیدم ای تو تنها موج دریا ، بی تو بودن را نبینم آسمان پر ستاره...
-
سر آغاز .......
جمعه 28 مردادماه سال 1384 04:23
به نام کاتب سرنوشت . او که خط و نشانی از جزیره ی سعادت را در دفتر سرشت نهاد تا در طی طریق حیات یارمان باشد . او که با اشک شقایق ها . آن مظاهر غمهای عالم . غبار حستگی را از خاطرمان زدود . و با سوز دل دلاویز نرگسها . بزم خلوت شبهای تارمان را شور بخشید . هم او که با عشقش . راز خلقت را بر ما آشکار نمود . باشد که از ساغر...